سفر نامـه قسمت بیستم ورود بـه ایران
همـه سر حال پر ذوق صبحانـه مفصلی خوردیم بطرف مرز بازرگان حرکت کردیم ، اموزش کشیدن ع می کروس کپ هیچکدام از این سه ماشین هیچ کجا به منظور حتی به منظور چای هم وقتی صرف نکردیم ، شوق بود و سرعت جاده فوق العاده بد بود و از سرعت مـیکاست اما ما متوجه هیچ چیز نبودیم . اموزش کشیدن ع می کروس کپ بالاخره بـه مرز یـازرگان رسیدیم
مرز شلوغ بود و پر از کامـیون و ماشین . اموزش کشیدن ع می کروس کپ حتما پیـاده مـیشدیم که تا نوبت بما برسد شروع بـه خواندن سرود ای ایران، هر را دیدیم بوسیدیم و اشکهای شوق درون چشمـها حلقه زده بود. حدود یکساعت طول مـیکشد که تا نوبت بـه ماشینـهای ما برسد من از موقعیت استفاده کرده و بدلیل اینکه کشور همسایـه هست بهتر هست کمـی از تاریخ ان کـه با تاریخ ما امـیخته بخصوص از زمان صفویـه بنویسم .
تاریخچه ترکیـه – درون قرن نوزدهم سلجوقیـان بر ترکیـه و ایران تسلط داشتند و در قرن 15 دولت عثمانی بروی کار امد کـه کشورهای بالکان و یونان و سوریـه و ارمنستان قسمتی از اروپا را گرفته بود و در زمان سلطان سلیمان کبیر کـه خود را خلیفه مسلمانان جهان هم مـیخواند. درون جنگ جهانی اول المان او را بـه جنگ تحریک کرد و عثمانیـها درون جنگ جهانی شکست خوردند و مصطفی کمال پاشا (اتا ترک) کـه جنرالی فهیم بود بر ضد دولت عثمانی سلطان عبدالحمـید برخاست و سلسله عثمانی را بعد از 600سال بر انداخت و کشور ترکیـه را با نام جمـهوری بنا نـهاد . دولت ترکیـه پارلمانی اداره مـیشود با رییس جمـهور و نخست وزیر و پارلمانی اداره مـیشود. جمعیت ترکیـه 35مـیلیون و جمعیت استانبول 9 مـیلیون نفر هست پایتخت ان انکارا هست پولشان لیره ترک هست که هر تومان ایرانی 11 لیره مـیخرد.
استانبول یکی از شـهرهای وسیع و معتبر جهان هست . نبض اقتصاد ترکیـه درون این شـهر مـیطپد . از زمان بیزانس جزو کشورهای اروپایی بود . درست بین اروپا و اسیـای مـیانـه قرار دارد و از طرفی با دریـای سیـاه و از طرف دیگر با دریـای مرمره هست و نیز بـه دریـای مدیترانـه از طریق تنگه بسفور . نام قبلی ان درون زمان بیرانس قسطنطنیـه ویکی از مراکز مسیحیت . کـه عثمانیـها درون قرن 15 انرا تصرف د و خلافت اسلامـی را بر پا نمودند و مسجد بسیـار معظم ایـا صوفیـا را بـه مسجد بدل د
واقعا انـها کـه در مرز بودند خیلی کم فارسی بلد بودند ، همـه جای ماشینـها و چمدانـهای ما را بدقت گشتند . اخه یـه مشت دانشجوی جیب خالی چی داشتند.
از بازرگان که تا تهران 900 کیلومتر کـه از شـهر های خوی کـه از درونش گذشتیم مثل دهی بزرگ بود و بعد بـه تبریز رسیدیم ، سری بـه بازار فرش زدیم و با حیرت بـه هنرفرش و حسرت نخ به منظور ناهاربه لقانطه بازار رفتیم و از دم سفارش کوفته دادیم . فوق العاده بود . درون شـهر تبریز گشتی زدیم اما بدلیل کمـی وقت نتوانستیم جایی را ببینیم، باز فرمان و گاز از زنجان و قزوین و کرج گذشتیم و وارد تهران شده و ازجاده فرودگاه مـهر اباد کـه سرازیر شدیم بـه خیـابانی رسیدیم کـه من انرا بـه نام اب کرج مـیشناختم و حالا شده بود بلوارالیزابت و بهترین مغازه ها را دیدیم . بـه خیـابان پهلوی رفتیم و از انجا طبق قرار قبلی بـه مـیدان فردوسی کـه همـه پیـاده شدند اما رضا قرار شد کـه ثریـا را بـه دروس ببرد چون مسیر خودش بود . مـهرنوش و کیـانوش هم قرار شد با من بـه خانـه م بیـایند چون ادرس دقیق را نداشتیم و فردا صبح بـه سیـاووش زنگ بزنند که تا بروند خانـه او. احمد گفت من شما را مـیرسانم بـه تهران پارس چون درون این موقع شب صحیح نیست خودتان بروید . ادرس را پرسان پرسان پیدا کردیم و من زنگ زدم . م ده شب درون را باز کرد و فریـاد کشید " این خودشـه یـا روحشـه" . دیدم مشکی پوشیده با ترس پرسیدم چرا مشکی پوشیدی گفت مادر خسرو فوت شده ، منم بی اراده گفتم "الهی شکر" شوهرم کج کج نگاهم کرد و مرا بوسید گفتم خسرو بخدا منظوری نداشتم منظورم شکرکردم کـه مادرم نمرده . مادرم امده بود تهران اما خواب بود کـه هیـاهو بیدارش کرد و نگران شد پرید دم درون . که تا چشمش بمن افتاد بغلم کرد و شروع کرد ارام اشک ریختن و شکر . م مشغول خوش و بش با مـهرنوش و کیـانوش بود و احمد بیچاره همانجا متحیر . من گفتم اقای مـهندس شعرایی تازه فهمـیدند راننده نیست . هر چی اصرار د کـه او بیـاید تو، گفت حتما تا گلوبندک حتما برود . اما قول داد فردا به منظور ناهار بیـاید کـه عصر ماشین را تحویل خریدار اصلی بدهد .
[لولی وش مغموم - maci.blogfa.com اموزش کشیدن ع می کروس کپ]